۱۳۸۹/۰۹/۲۴

شب عاشورا.....

امروز تاسوعا بود...یادش بخیر جوون تر که بودم میرفتم زنجیر زنی اما الآن دوسالی هست که نمی رم...
اما من همیشه از شب قبل از عاشورا خاطرات خوبی دارم.....
یه بار یادمه بچه که بودم یه خواسته از خدا داشتم که خدا بر آوردش کرد ....جوری که خودم بعد از چند سال متوجش شدم....
امشب هم دوتا خواسته از خدا دارم....به یاد بچگی هام....امیدوارم خدا امشب هم دعام رو قبول کنه.....
امشب به خاطرش رفتم هیئت..... خواستم آخرش برسم اما زود رفتم و نمی تونستم تا آخرش واسم....
امشب از تو خونه از خدا حاجتم رو میخوام..... خدا یا کمکم کن........

۱ نظر:

سرنوشت گفت...

منو یاد شب عاشورا انداختی... چند سال پیش توی همین شب، یکی از دشمن های خانوادگی مون که خیلی آدم بدذاتی بود، به قصد کشت دنبالم کرد... خیلی ترسیدم... خیلی سختی کشیدم تا آثار جراحت های اون شب خوب بشه.. هنوز هم کامل خوب نشده اما مهم اینه که زنده موندم